معنی شهری در مرکزی

حل جدول

شهری در مرکزی

نوبران


شهری در بورکینافاسوی مرکزی

یلو


شهری در استان مرکزی

آستانه، آشتیان، اراک، پرندک، تفرش، توره، جاورسیان، خشکرود، خمین، خنداب، داوودآباد، دلیجان، رازقان، زاویه، ساروق، ساوه، سنجان، شازند، شهباز، غرق‌آباد، فرمهین، قورچی‌باشی، کارچان، کرهرود، کمیجان، مأمونیه، محلات، مهاجران، میلاجرد، نراق، نوبران، نیم‌ور، هندودر

آوه

ساوه

خمین

هندودر

زرندیه

تفرش

مامونیه

فراهان

فارسی به عربی

مرکزی

بوری، مرکزی

عربی به فارسی

مرکزی

مرکزی , وسطی , میانی , واقع درمرکز

لغت نامه دهخدا

مرکزی

مرکزی. [م َ ک َ](ص نسبی) منسوب به مرکز. رجوع به مرکز شود.
- حکومت مرکزی، حکومت و دولتی که در مرکز یک مملکت تشکیل گردد.
- هسته ٔ مرکزی، قلب و واسطهالعقد و نقطه ٔ میانی چیزی، یا چیزی و کسی که سلسله جنبان و متکای عملی یا فکری یا نظاماتی باشد: هسته ٔ مرکزی این جمعیت همان کمیته ٔ شش نفری است.(یادداشت مرحوم دهخدا).

فرهنگ فارسی هوشیار

مرکزی

مرکزی در فارسی: میانی: میانکی کیانی مندویی اندری (صفت) منسوب به مرکز مربوط به مرکز. یا حکومت مرکزی. حکومتی که در پایتخت کشوری متمرکز است.

معادل ابجد

شهری در مرکزی

996

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری